با سبک سینمای روسیه بیشتر آشنا شوید
فیلمهای روسی درست مثل سایر هنرهای این کشور، مضامینی، اسرارآمیز، عرفانی، روانشناختی و کنایهآمیز را همراه با موضوعاتی تاریک و غمانگیز، درست همانند نوشتههای داستایوسکی، در خود نهفتهاند. مانند نویسندگان بزرگ روسی که زبان و الهامات خود را وامدار پوشکین هستند، اثرات زبان سینمایی که توسط آندری تارکوفسکی به دنیا معرفی شد، غیرقابل کتمان است.
در دوران اتحاد جماهیر شوروی، صنعت شلوغ و پرهیاهوی فیلمسازی، تحت نظارت دولت و از طریق استودیوی فیلمسازی معتبر و متمرکزی به نام Mosfilm اداره میشد. تا سال ۱۹۹۷، تنها ۱۴ فیلم در فدراسیون روسیه، انتشار پیدا کرد. در این میان، عوارض ناشی از فسادهای دولتی، روی صنعت فیلمسازی سایه افکنده بود. با آغاز قرن ۲۱، فیلمهای روسی، جانی تازه پیدا کردند. در این دوره، فیلمسازان جوانی مثل آندری زویاگینتسف و الکساندر سوکوروف، تحسینهای بینالمللی را از آن خود کردند.
امروزه، سینمای روسیه، بسیاری از اِلمانهای فیلمسازی میراث گرفتهشده از شوروی سابق را با سبک و شیوه مدرن ترکیب کرده، و به این ترتیب، جایگاه مستحکم و قدرتمندی را در دنیای سینما به خود اختصاص داده است. فهرستی از فیلمهای سینمادوستان عشق روسیه را که در ایران هم کم نیستند و در این سالها سروصدا کرده بودند، در این شماره آماده کردهایم تا دین خودمان را به این سینمای مجنون ادا کرده باشیم.
جزیره
(پاول لانگین/ ۲۰۰۶)
در طول جنگ جهانی دوم، دریانوردی به همراه کاپیتانش، در ساحل جزیره دستگیر میشوند. روی عرشه کشتی نازیها، به کاراکتر اصلی فیلم با نام آناتولی، این فرصت داده میشود که در صورت کشتن کاپیتان خود، جانش را نجات بدهد. آناتولی با ناراحتی و بهسختی، پیشنهاد آلمانیها را میپذیرد. بعد از اینکه نازیها او را در جزیرهای کوچک رها میکنند، توسط گروهی از راهبههای اُرتدوکس نجات پیدا میکند و به صومعه میپیوندد.
دهها سال بعد، آناتولی به یک فرد معنوی و روشنبین تبدیل میشود که توانسته بر عذاب حاصل از به قتل رساندن فرماندهش غلبه کند. در جزیره، همه از تواناییهای خارقالعاده او صحبت میکنند. افراد مختلف برای کمک گرفتن از او وارد صومعه میشوند و او نیز مراسم شفابخشی و جنگیری برای آنها انجام میدهد. بهتدریج بار گناهانش او را عذاب میدهد و برای رهایی از این درد و رنج، با پیشبینی زمان مرگ خود، توبه میکند.
فیلم بیانی ساده و مستقیم دارد. باور به سرنوشت و بازخورد اعمال نیک و بد، به شکل چشمگیری در ادبیات روسیه دیده میشود، و بر این اساس، آناتولی تمثیلی است از یک انسان معصیتکار، که با رنج و عذاب گناهانش، تا آخر عمر، دستوپنجه نرم میکند. «جزیره»، فیلمی است بهشدت معناگرا و تاملبرانگیز، و داستان زیبای آن، با فیلمها و داستانهای کلاسیک روسیه، قابل قیاس است.
النا
(آندری زویاگینتسف/ ۲۰۱۱)
آندری زویاگینتسف، بعد از عدم موفقیت فیلم دومش با نام «تبعید» در سال ۲۰۰۷، با ساخت فیلم «النا» در سال ۲۰۱۱، استعداد و هنر خودش را به اثبات رساند. او در این فیلم، نارضایتی خود را از وضعیت حال حاضر روسیه نشان میدهد. فیلم «النا» روایتگر فاصله طبقاتی موجود در جامعه است، و قشر مرفه را در جایگاهی قدرتمند به تصویر میکشد که تنها به فکر حفظ منافع خود هستند و در این بین، با حالتی تحقیرآمیز، به قشر پاییندست جامعه نگاه میکنند.
بازیگر نقش اول این فیلم، با بازی بینظیر نادژدا مارکینا، پرستار در منزلی است که ناگهان شانس به او رو کرده و با یکی از بیماران ثروتمند خود ازدواج میکند. نگهداری از یک شوهر بیمار و کمکهای مالی النا به سِرجی، پسر عیاش و بیمسئولیتش، به نوعی باعث ایجاد حس ترحم نسبت به شرایط او میشود. محله اعیاننشین آنها، درست مانند قشر بورژوای جامعه روسیه، پراکنده و کمجمعیت است.
بعد از اینکه شوهر النا در اثر حمله قلبی در بیمارستان بستری میشود، جر و بحثهای خانوادگی دوباره از سر گرفته میشود، و در این بین، النا به دنبال راهی است تا خانواده خود را از نابودی نجات دهد. زویاگینتسف، با روش فوقالعادهای، شکاف عمیق بین فقیر و غنی را در داستان «النا» بازگو میکند.
فیلمبردار این فیلم، میخاییل کریچمن نیز در به تصویر کشیدن تضاد سبک زندگی اقلیت ثروتمند در مقابل اکثریت فقیر، باظرافت عمل کرده است. فیلم «النا» جامعه مدرن را درگیر بیقانونی و هرجومرج نشان میدهد که نشانی از تمدن امروزی در آن به چشم نمیخورد. این فیلم، بهواقع شایستگی ستایش و برندن شدن جوایز متعدد از دید منتقدان را داشت.
ایتالیایی
(آندری کراوچوک/ ۲۰۰۵)
از «داستان کودکی» تارکوفسکی گرفته تا «بیا و ببین» اِلِم کلیموف، به دلیل شرایط حاکم بر فضای سینمای روسیه، کودکان، همیشه خواسته یا ناخواسته، وارد دنیای آشفته و پرهیاهوی بزرگسالان میشوند. فیلم «ایتالیایی»، به زیبایی، شرح زندگی پسربچهای را از درون یک یتیمخانه قدیمی، روایت میکند. کارگردان فیلم، آندری کراوچوک، با دیدی واقعگرایانه، به واکاوی شرایط زندگی رعیتهای روسیه میپردازد.
شخصیت اصلی فیلم، وانیا، که به احتمال زیاد برگرفته شده از شخصیت داستان عامیانه «ایوان احمق» است، به وسیله یک خانواده ایتالیایی، به سرپرستی گرفته میشود. از آن به بعد، بچههای دیگر یتیمخانه از روی حسادت و به تمسخر، او را ایتالیایی صدا میزدند.
با وجود کامیابی وانیا در پیدا کردن خانوادهای جدید، حسی از درون به او میگفت که هنوز مادر واقعیاش زنده است و باید او را پیدا کند. او پیش از اینکه به خانواده تازه خود تحویل داده شود، از یتیمخانه فرار میکند و به جستوجوی مادرش میپردازد. آنچه در ادامه این فیلم شاهد آن خواهیم بود، بازی موش و گربهای است که بین صاحب پولپرست یتیمخانه و وانیا اتفاق میافتد.
وانیا نماد بیگناهی و ایدهآلگرایی یک جامعه است، که در مقابل اخلاقیات رنگورورفته، و تفکرات سنتی و محدود قرار میگیرد. برخلاف پیشبینیها، قهرمان جوان داستان اراده و زیرکی خود را حفظ میکند. بیشک، نام فیلم به شکل تصادفی انتخاب نشده، زیرا سادگی واقعگرایانه آن با کارهای بزرگانی همچون روبرتو روسلینی و ویتوریو دسیکا قابل مقایسه است.
محموله ۲۰۰
(الکسی بالابانوف/ ۲۰۰۷)
اَلکسی بالابانوف، فیلمهای خود را براساس دورههای مختلف تاریخی میسازد. فیلم «محموله ۲۰۰» شوروی سال ۱۹۸۴ را از نگاه قاچاقچیان شب، به تصویر میکشد. بالابانوف تاکید کرده که قصد نداشته فیلمی در ژانر وحشت بسازد، اما بیرحمی و خشونت اعمالشده در این فیلم، آن را تا حدی آزاردهنده کرده است.
در این فیلم، یک استاد دانشگاه بیخدا و در عین حال متواضع، برای دیدار با برادرش، از شهر لنینسک به لنینگراد سفر میکند. بعد از آسیب دیدن اتومبیلش در طول مسیر، با زوج جوانی ملاقات میکند. او درنهایت وارد مزرعه قاچاقچیان میشود.
خارج از مزرعه، دختر جوان ربوده میشود. در ادامه داستان، شاهد روایتهایی از قاچاق، تجاوز و قتل خواهیم بود که بالابانوف آنها را به شکل نفرتانگیزی به تصویر کشیده است. عنوان فیلم برگرفته از تابوتهایی است که بدن سربازان روسی کشتهشده در افغانستان را در خود جا داده. چه بهعنوان یک کمدی سیاه یا فیلمی جنایی، «محموله ۲۰۰»، فیلم خوشساختی است و به شکل استادانهای هیجانانگیز است.
بازگشت
(آندری زویاگینتسف/ ۲۰۰۳)
آندری زویاگینتسف طی نخستین حضورش در عرصه فیلمسازی، با ساخت روایتی عرفانی و موجز، میراثدار آندری تارکوفسکی لقب گرفت. داستانی مبهم و سمبلیک با مضامینی از انجیل، فیلم «بازگشت» را به یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای روسیه بدل کرده است.
یک روز صبح، ایوان جوان و آندری ناگهان از دیدن پدرشان که بیش از یک دهه و بیخبر آنها را ترک کرده بود، غافلگیر میشوند. پدر به آنها پیشنهاد میدهد که با هم به ماهیگیری بروند. آندری، پسر بزرگتر، از این تجدید دیدار شوقزده است، اما برادر کوچکتر، برخلاف او، از پدر خشمگین است.
با این وجود، پسرها همراه پدر راهی میشوند. با وجود هیجانی که در دل آنهاست، تلاش بیهوده پدر، برای گرم و صمیمانه کردن رابطهاش با پسران، نتیجه دردناک و ناراحتکنندهای در پی دارد. ایوان جوان، دائما به دست و پای پدر میپیچد و درحالیکه رابطه بین این سه نفر رو به سردی میرود، به جزیره مرموز و اسرارآمیزی میرسند.
پدر نمیتواند جلوی کنجکاوی پسرش را بگیرد و با او وارد جنگل میشود. در این حال، ایوان از سازهای نهچندان مستحکم بالا میرود، پدر در حین تلاش برای پایین آوردن او از بالای سازه سقوط میکند. بدن بیجان پدر به شکل مصلوب و نمادین، نقش زمین میشود.
فیلم «بازگشت» بهعمد، سوالهای بیپاسخی را در ذهن بیننده برجای میگذارد. هیچکس نمیداند که پدر، ناگهان از کجا آمد و حس رمزآلود فیلم، بیننده را وادار میکند که با پسرها همزاتپنداری کنند. این فیلم تناقضی است استثنایی بین مضمونی شکوهمند، در مقابل وسعت داستانی نهچندان عریض. در تاریخ محترم سینمای روسیه، «بازگشت»، بهعنوان فیلمی کلاسیک مدرن به شمار میرود.
نهنگ
(آندری زویاگینتسف/ ۲۰۱۴)
برای فیلمسازان روسی، سانسور همیشه واقعیتی ناخوشایند بوده. حتی در سال ۲۰۱۴، قوانین متعصبانه و مخالف توهین به مقدسات، آندری زویاگینتسف را مجبور کرد تا زبان صریح فیلم را برای پخش خانگی آن، تغییر دهد. موضوع بحثبرانگیز دیگر فیلم «نهنگ»، تمثیلهای سیاسی آشکار آن از وضعیت نابسامان جامعه و فساد ارگانهای دولتی است. با وجود تمام محدودیتها و مشکلاتی که پیش روی آن بود، «نهنگ» جایزه شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز را دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی آکادمی اسکار شد.
مکانیکی به نام کولیا، تلاش میکند در یک شهر کوچک بندری، مخارج زندگی خود را تامین کند. شهردار بیکفایت و عصبیمزاج شهر، در پی تصاحب املاک کولیا است تا از آن برای خود، عمارتی مجلل بسازد. طی مجموعهای از اتفاقات غمانگیز، کولیا به این نتیجه میرسد که مقاومت او در برابر این سیستم بیمار برای حفظ داراییهایش، بیهوده بوده و درنهایت نیز او را به جرمی نکرده محکوم میکنند.
فیلم را میتوان تلویحی از روسیه تحت ریاست پوتین قلمداد کرد که بیپروایانه، ارتباط بین حکومت و کلیسای اُرتودکس را به تصویر میکشد. اگرچه کارگردان، مشکلات حاکم بر جامعه روسیه را با دیدی جهانی روایت کرده است. طعنههای فیلم، آنقدر قوی و تاثیرگذار بود که وزارت فرهنگ اظهار کرد، از سال آینده، مضامین میهنپرستانه بیش از پیش، برای انتخاب بهترین فیلمهای این حوزه، مدنظر قرار خواهد گرفت.